سلام مجتبی عباسی هستم ...
بلافاصله بعد از آن بنا به تغییر ژرفی که سال 1394 در جهان بینی و آرمانم رخ داده بود و به واسطه آن تغییر عمیق در سبک زندگی ام و مسیر حرفه ای ام، سبب شد سال بعدش باز هم کنکور بدم و با عشق دوباره بشم بچه محصل و این بار از دانشگاه آزاد تهران مرکز فوق لیسانس روانشناسی ام را دریافت کردم و بعدتر هم پروانه فعالیت حرفه ای ام را از سازمان نظام روانشناسی و مشاوره گرفتم. خلاصه اینطوری شد که یک تغییر استراتژیک در کار و زندگیم بوجود آوردم و الان چندین ساله که بعنوان یک بیزنس من، یک معلم و روانشناس، یک بیزنس کوچ و لایف کوچ، مربی رسمی مایندفولنس و MBSR و البته همزمان یک فعال اجتماعی مشغول خدمتم
سوابق خدمتم :
- از 1394 موسسه روانشناسی و مدیریتی حضورِنو – با مجوز سازمان فنی و حرفه ای (موسس و مدیرعامل)
- از 1394 مرکز مشاوره آرمان حضورِنو – با مجوز سازمان بهزیستی (موسس و مدیر فنی)
- از 1394 بنیاد غیردولتی سپاس لحظه حال – با مجوز سطح ملی وزارت کشور (بنیان گزار و مربی ارشد)
- 1396-1394 شرکت خدمات بازرگانی صنایع ملی مس (مشاور مدیر عامل و مدیر پروژه های زنجیره تامین)
- 1393-1392 شرکت گسترش تبلیغات (قائم مقام مدیرعامل و مدیر اجرایی)
- 1391 شرکت افق کوروش – گلرنگ (مشاور مارکتینگ و فروش) و شرکت فولادی اسپادانا (مشاور مدیر عامل)
- 1391-1386 شرکت فراسيستم صنعت پخش (مؤسس و مديرعامل)
- 1386-1384 شرکت پخش لوازم خانگی رادمهر (مدیر بازاریابی و فروش)
- 1383-1382 گروه صنعتی مینو و شرکت پخش قاسم ایران (کارشناس تحقیقات بازار)
- 1381-1380 مرکز کارآفرینی و تحقیقات مهندسی صنایع دانشگاه امیر کبیر (کارشناس پروژه و محقق)
- 1379-1378 شرکت چشم انداز صنعت بیمه ایران (بازاریاب بیمه)
از نوجوانی علاقه و تلاش بسیاری در حوزه خودشناسی داشتم و نیز پویایی قابل توجه در این زمینه، از معرفت شناسی اسلامی تا فرهنگ موفقیت. همواره تشنه و طالب خودشناسی و بالندگی فردی بوده و با افتخار همیشه شاگرد کوچک حوزه آگاهی و خوشکوفایی هستم و خواهم بود، چرا که از کودکی این پیام قدسی از پیامبر رحمت در گوشم طنین انداز است که
“من عرف نفسه فقد عرفه ربه”.
در جوانی به رغم تجربیات و موفقیت هایی که در حوزه مدیریت داشتم اما ناشادمان و سردرگم همواره پی گمشده ای در وجودم می گشتم. بیست و چهارساله بودم که با دوره های خودشناسی مبتنی بر آنتولوژی (هستی شناسی)آشنا شدم و این سرآغازی بود برای شروع تغییرات جدی ام در این عرصه و سپس ادامه راه با معرفت شناسی ایرانی، شاهنامه خوانی، حافظ خوانی، مثنوی خوانی، مراقبه گری حرفه ای فعالیت و کارشناسی در زمینه علوم انرژی و طب مکمل و… و البته همواره یک فعال اجتماعی و نیروی داوطلب خدمتگزار…
و اینگونه سالها گذشت…
اما سبک زندگی جدیدم از روزی و لحظه ای برایم شروع شد که یک جذبه عمیق درونی و یک بارقه از آگاهی و حضور در لحظه حال، به واسطه رنج های عمیق و شکستهای دردناک گذشته همراهِ درکی نو از کتاب نیروی حال بر جانم نشست، آنگونه که مرده ای را زنده کرد و زندگی و سرنوشتم را آنقدر متحول نمود که می توانم بگویم مرا به دو نیم تقسیم کرد. مجتبی بعد از نیروی حال اساسا انسانی دیگرست و مجتبی قبل از نیروی حال که از همان وقتها دیگر نمیشناسمش و هروقت از نسخه قدیمی ام حرفی به میان می آید انگار درباره یک غریبه و نا آشنایی داستان می گویم. بعد از حمل رنجی عظیم حاصل سخت ترین روزهای عمرم یعنی نیمه دوم سال 93 که به آن دوران متلاشی شدن میگویم، یافتن قلق مطالعه عمیق و درک این کتاب و به کار بستن آن سروش رحمتی بود که با دمی مسیحائی به سراغم آمد و در بهار 94 بیدارم کرد، تمرین تعالیم حضور مرده متحرکی را از گورِ ناآگاهی و منیت و اعتیاد به ذهن ناشفاف رهایی بخشید ذهنی که معتاد به زندگی دائمی با زمان بود (با گذشته و آینده). در چنین موقعیتی تعالیم حضور برام حکم ریسمانی از نور و بیداری داشت که مرا از قعر چاه تاریک ذهن شرطی شده ام بیرون کشید و به تک تک سلولهایم طعم درک این سخنان گوهربار حضرت شمس الدین تبریزی را چشانید که “مبارک شمایید ؛ ایام می آیند تا به شما مبارک شوند.” و نیز “استاد تو عشق است چو آنجا برسی * او خود به زبان حال گوید چون کن”.
چنین شد که در پس بیداری با قلبم عهد و با ایرانم پیمان بستم برای جبران بی مهری قبلی ام به کتاب نیروی حال و آگاهی عمیق و ارزشمندش، عمرم را صرف این راه نموده و از هیچ کوشش خالصانه ای دریغ نکنم، لذا تعالیم حضور را با رویکردی علمی و عملی در قالب دوره های متنوع و کاربردی طراحی نمودم تا به پشتوانه آن هم به جامعه ام خدمت کنم و هم خالق مسیر آموزشی حرفه ای برای هموطنان جانم باشم و اینگونه بود که موسسه حضورِنو و ngo بنیاد سپاس را خلق کردم.